پیامبراکرم صلوات الله علیه وآله وسلم
هر گاه به نماز ایستادی ، با دل به خدا رو کن تا او نیز به تو رو کند.
هر گاه به نماز ایستادی ، با دل به خدا رو کن تا او نیز به تو رو کند.
خاطرات قاري ممتاز مصری از دیدار با مقام معظم رهبري
دكتر احمد احمد نعينع، پزشک و قاري ممتاز بين المللي مصر و داور مسابقات قرآن گفت: تلاوت فاتحةالكتاب و اذكار نماز آیت الله خامنه ای در من احساس ملكوتي آيه «الّذين في صلاتهم خاشعون» را زنده مي كند. خاطرات قاري ممتاز مصری از دیدار با مقام معظم رهبري به گزارش جهان به نقل از مهر، دكتر احمد احمد نعينع، پزشک و قاري ممتاز بين المللي مصر و داور مسابقات قرآن مي گويد: من تاكنون ديدارهاي متعددي با آيت الله خامنهای داشتهام كه تعداد آنها يادم نيست و خاطرات زيادي نيز از اين ديدارها در ذهن من ماندگار شده اند. مثلاً يكي از ديدارها در حضور رهبر معظم انقلاب به تلاوت قرآن مي پرداختم و هنگامي كه تلاوت من به اوج خود رسيده بود، ايشان در عبارتي فرمودند: «وصلت إلي ثريا» يعني تو به ثريا رسيده اي و بعد هم فرمودند: تو از ثريا نيز گذشتي … هديه اي فراموش نشدني وی ادامه داد: در يكي از ديدارها من خدمت آيتالله خامنهاي رفتم و به ايشان گفتم كه من سيد و از نسل امام حسن مجتبي(ع) هستم. ايشان وقتي اين را شنيدند، برخاستند و عبا و شال سبزي را كه داشتند به من هديه كردند و اين از ارزشمندترين هداياي زندگي من است. شبيه به مصطفي اسماعيل! دكتر احمد احمد نعينع افزود: در يكي ديگر از ديدارها كه تقريباً خصوصي بود، پس از اقامه نماز به امامت ايشان، تلاوتي داشتم كه آيت الله خامنه اي از آن تلاوت خيلي خوششان آمده بود و به من فرمودند: اكنون خيليها از مصطفي اسماعيل تقليد مي كنند اما به نظر من، تو از مصطفي اسماعيل تقليد نميكني بلكه شبيه به مصطفي اسماعيل مي خواني. صداي تو شبيه مصطفي اسماعيل است و بر نحوه تلاوت ايشان ظرايفي را نيز اضافه مي كني. من از آنجا پي بردم كه ايشان اشراف كامل بر مسايل فني تلاوت دارند. وی افزود: البته بايد بگويم كه من نيز صوت آيت الله خامنه اي را در حين تلاوت سوره فاتحةالكتاب و اذكار مختلف نماز خيلي دوست دارم. ايشان داراي صوتي جذاب و همراه با معنويت هستند كه در من احساس ملكوتي آيه «الّذين في صلاتهم خاشعون» را زنده مي كند. رعايت دقيق تجويد و معنويت موجود در صوت نماز آيت الله خامنه اي، ويژگي خاصي به قرائت ايشان بخشيده است.
بازداشت سرهنگ بعثی با یک آفتابه!!
بعد از عملیات عاشورا در منطقه جنوب سومار تابستان سال ۶۳ برای پاکسازی رفته بودیم، منطقه کامل پاکسازی نشده بود و در چند سنگر که خیلی عقبتر بود چند نفر از دشمن پنهان شده بودند. همراه بچههایی که عملیات کرده بودند یک بسیجی نسبتاً کم سن و سال کمتر از پانزده سال به نام سید مصطفی کاظمی دیده میشد که با سنگرهای عقبی فاصلهی چندانی نداشتند.
سید مصطفی میگوید:
دیروز فشار دستشویی شدیداً اذیتم میکرد، نمیدونستم چه کنم اگه به عقب میرفتم فاصله با دستشویی صحرایی عراقیا زیاد بود و چون مقر دشمن نزدیکترمون بود تنها راهی بود که داشتم، دوان دوان رفتم به دو دستشویی که کنار هم قرار داشت رسیدم.
آفتابهای که نیمه آب داشت برداشته و رفتم داخل و پس از رفع حاجت پتوی کنار دستشویی را کنار زدم تا بیام بیرون، همین که سمت راستم را نگاه کردم سرهنگ عراقی را دیدم که پشت به من در حال بستن فانسقهاش بود. اول ترسیدم که اینجا چه میکند؟ ولی خیلی زود به خودم آمدم و با آفتابهای که در دست داشتم به پشتش گرفتم، صدایم را کمی کلفت کردم و گفتم: یدان فوق!؟ خودم نفهمیدم چی بلغور کردم، دستشو برد بالا؛ اجازه نمیدادم برگردد تا مرا ببیند. او هم از ترس فقط دستهاشو بالا برده بود، حرکتش دادم به جلو.
در بین راه خیلی سعی میکرد که برگردد و مرا ببیند. من نیز خدا وکیلی دستم خسته شده بود از بس که لولهی آفتابه را بالا و به پشتش نگه داشته بودم. تقریباً نزدیک بچهها که شدیم از دور همه متعجبانه نگاهی کردند و خندیدند، همین که رسیدیم به نیروهای خودی، بچهها تحویلش گرفتند و حالا برگشت عقب را نگاه کرد تا مرا دید زد توی سرش و به عربی گفت: خاک بر سر من که با یه آفتابه و یه بچه بسیجی فسقلی اسیر شدم!
صفحات: 1· 2