چشمانم را باز بگذارید تا نگویند ......
17 بهمن 1391 توسط محمدی هنزئی
” شهید جعفر نامنی “
هنوز لبخند شیرینی گوشه لب هایش بود ، آخرین بار نوشته بود :
« زمانی که خواستید جنازه ام را بردارید ، دست هایم را باز بگذارید چرا که می خواهم عصیانم را بر دشمنان قرآن نشان دهم ، مشت هایم را گره کرده تا مشت بر دهان یاوه گویان (بکوبم ) و مرگ بر آمریکا بگو یم. چشمانم را باز بگذارید تا نگویند بدون شناخت و کورکورانه این راه را انتخاب کرده است. »
- زمانی که جعفر دعوت حق را لبیک گفته و در محراب عشق با فرق شکافته بر زمین افتاده بود ؛
دستانش از هم باز بود ، مشت هایش گره کرده ، و نگاهش خیره به آسمان مانده بود.