نخستین سالگرد درگذشت آیت الله صالحی نجف آبادی
۳) گفته شادروان دکتر علی شریعتی را نباید از یاد برد که؛ «هر عزیزی که رفت عزیزتر می شود» و من به عینه در طول این یک سال که از فوت آقای صالحی می گذرد این عزیزترشدن را مشاهده کرده ام. استقبالی که افراد تحصیلکرده و اهل مطالعه از کتاب ها و مقالات ایشان می کردند قابل وصف نبود، زیرا انگار جامعه جوان و روشنفکر، تازه به شخصیت علمی و معنوی و فقهی ایشان پی برده بودند و می خواستند بدانند این نواندیش دینی چه مطالب تازه و بکری را بیان نموده است که اینچنین جامعه نواندیشان از آن استقبال کردند.
۴) حریت در اندیشه این مرد نواندیش داستانی است که زبانزد خاص و عام است. در دورانی که فقها و علمای ما سر در لاک خود فرو برده بودند و فقط پیرو فقه سنتی بودند و نمی توانستند نظرات جدیدی را ارائه دهند و اگر هم دست به چنین کاری می زدند، زود از گفته خود عدول می کردند زیرا مورد طعن و ذم دیگران قرار می گرفتند و دم بر نمی آوردند، صالحی دست به نوشتن کتاب شهید جاوید زد که بر خلاف نظر اکثریت محققان و فقها و علمای دینی بود و آنچنان بر گفته های خود اصرار و پافشاری ورزید که مورد ایذا و آزار دوست و دشمن قرار گرفت ولیکن با این حال دست از افکار خود برنداشت و هیچ وقت هم از حرف های خود عدول نکرد تا اینکه افکار او درباره نهضت امام حسین (ع) جامعه گیر شد.
۵) مرحوم صالحی در خاطرات خود می گوید؛ « در سال ۱۳۰۲ در نجف آباد به دنیا آمدم. پدرم کشاورز و مادرم از خانواده کسبه بود و هیچ یک از اقوام من در منصب روحانیت نبودند و تنها من بودم که ملبس به لباس روحانیت شدم .»
او خود نقل می کند که؛ «در دوران کودکی و نوجوانی، روزها می رفتم باغ، گوسفند می چراندم و کشاورزی می کردم، ولی شب ها می آمدم در جلسات درسی که در خانه ای دایر شده بود و غالبا عربی و قرآن درس می دادند شرکت می کردم و همکلاسی صمیمی من آیت الله حسینعلی منتظری بود .» مرحوم صالحی فرزند دوازدهم خانواده بود و بعد از او یک دختر و یک پسر پا به عرصه وجود گذاشتند.
آقای صالحی چهار فرزند دارد، دو پسر و دو دختر، که هیچ یک از برادران و فرزندان او لباس روحانیت نپوشیدند و فقط دایی ایشان در کسوت روحانیت بود. او می گوید؛ « در سن شش سالگی به مدرسه رفتم. مدرسه هم نه مدرسه دولتی، چون خانواده ما، پدر و مادرم، به مدرسه دولتی که زمان رضاشاه درست شده بود، خوش بین نبودند. اصلا کاری که به دست شاه و دولت و اینها انجام می شد، اینها به آن خوش بین نبودند، ولو مدرسه باشد. پدرم ما را برد به مدرسه ملی که همان درس های کلاس ها را می دادند ولی ملی بود، دولتی نبود. سرپرستش هم یک فرد روحانی بود (حاج شیخ حسینعلی مسجدی اسمش بود).»
مرحوم صالحی در چنین محیطی مراحل رشد و تکامل علمی خود را آغاز کرد و با همت و پشت کار و سعه صدر و فقر، مدارج علمی را طی کرد تا از چهره های ماندگار حقیقی و فرزانگان ایران معاصر شد.
۶) صالحی از سال ۱۳۷۷ به تهران مراجعت کرد و در محله باغ فیض، گوشه دنج و خلوتی را برای خود انتخاب نمود و تا زمان بیماری که چند ماه قبل از فوت ایشان بود به تحقیق و پژوهش و نوشتن پرداخت.
در همین دوران هفت، هشت ساله بود که کتاب های پربار پژوهشی جدید در چند مبحث فقهی، قضاوت زن در فقه اسلامی، غلو، حدیث های خیالی و جهاد در اسلام را نوشت. ایشان کلا منزوی شده بود، دوستان و شاگردانش نیز به ندرت از او دیدن می کردند و حتی چند ماهی که بیمار و در بیمارستان بستری بودند، هیچ کسی اطلاع نداشت، حتی افراد زیادی که در حیطه روزنامه و رسانه کار می کردند و خود را از مریدان ایشان می دانستند، به خود زحمت ندادند که نام و ذکری از این پیر نواندیش دینی در رسانه های خود ببرند.
شاید این افراد نیز دین دولتی پذیرفته بودند و موقعیت خود را در خطر می دیدند و بهتر آن دیدند که سکوت را بر حق استاد به جای آوردن ترجیح دهند و فقط بعد از فوت ایشان، چند نفری دست به قلم بردند و خبر فوت ایشان را به گوش دوستان و آشنایان رساندند، در حالی که صالحی حق بزرگی بر گردن جامعه نواندیش ایران دارد ولی خیلی تنها و مظلوم دارفانی را وداع گفت و این از عجایب و شگفتی های یک جامعه اسلامی است که ادعای علم پروری می کند.
۷) در محضر صالحی نجف آبادی، افراد زیادی تلمذ می کردند که از معروف ترین آنها می توان افراد زیر را نام برد:
شیخ محمد یزدی (رئیس سابق قوه قضائیه) محمدی گیلانی (رئیس دیوان عالی کشور)
مهدوی کنی هاشمی رفسنجانی (رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام)
محفوظی حسن صانعی (رئیس موسسه ۱۵ خرداد )
ربانی املشی باریک بین محمود دعایی
طباطبـــایی مدرسی ایمانی
یوسفی اشکوری رضا استادی (رئیس حوزه علمیه قم).
انسانی این همه شاگرد کارآمد پرورش دهد، آنگاه تنها و مظلوم در دوران این همه هیاهوی رسانه ای، دارفانی را وداع بگوید!
داوود علی بابایی
صفحات: 1· 2