• تماس  
  • خانه 

ملاقات عجیب

12 خرداد 1392 توسط محمدی هنزئی

“حاج ملا هادی سبزواری “از دانشمندان و فیلسوفان بزرگ ایران واسلام است او در دوره حکومت ناصر الدین شاه قاجار زندگی می کرد این شخصیت برجسته و بی نظیر با وجود وضع خوب مالی, خانواده شان همواره زندگی را در کمال زهد و قناعت سپری کرد وی هیچ گونه ریاستی حتی_پیش نمازی - را نپذیرفت .حاج ملا هادی سبزواری مشهورترین فیلسوفی بودکه قرن سیزدهم هجری به خود دیده است و در بین متفکران مقام ارجمندی داشت از این بزرگوار حدود 36 کتاب و رساله بر جای مانده است . این عالم بزرگ در سن 78 سالگی بدرود حیات گفت و در زادگاهش به خاک سپرده شد.
شرح حکایت دیدار ناصر الدین شاه با این عالم بزرگوار خواندنی است.
ناصر الدین شاه اسم مرحوم آیت الله حاج ملا هادی سبزواری را شنیده بود او خیلی علاقه داشت که خدمت ایشان برسد به همین جهت از اطرافیان پرسید : “هیچ نمی شود حاج ملا هادی برای زیارت عتبات مقدسه یا زیارت خانه خدا از سر راهش به تهران بیاید.”
اطرافیان پس از تحقیق به شاه گزارش دادند که چون ملا هادی یک مرتبه برای حج واجب به مکه مشرف شده دیگر سفر واجبی ندارد و از سبزوار خارج نمی شود .شاه تصمیم گرفت از راه سبزوار به مشهد مشرف شود و در سبزوار ملاقاتی با ملا هادی داشته باشد زمانی که شاه به سبزوار رسید مردم به استقبال او شتافتند و شخصیت های مختلف شهر از او دیدن کردند ,جز ملا هادی که در خانه اش بود. شاه تصمیم گرفت که خودش به دیدن ایشان برود اطرافیان گفتند:"اگر اطلاع پیدا کند ممکن است شما را در خانه هم نپذیرد.”
سر انجام ناصر الدین شاه با صدر اعظم به طور ناگهانی راهی خانه مرحوم ملا هادی شد پس از کسب اجازه وارد منزل ملاهادی شد .وقتی وارد اطاق شدند دیدند ملا هادی روی یک قطعه حصیر بوریا نشسته و یک قبای کرباسی به تن دارد.
ناصر الدین شاه و همراهش سلام کردند و متواضعانه برای او زانوی ادب زدند .آنگاه صدر اعظم روبه ملا هادی کر د وگفت:"ایشان اعلی حضرت ناصر الدین شاه هستند.”
ملا هادی با کمال متانت و بی تفاوتی رو به ناصر الدین شاه کرد و این دو بیت شعر را سرود:
بیا بیا ,که دلم بی تو کافرستان است بزیر زلف تو زنار بستن آسان است
اگر چه فرش من از بوریاست خورده مگیر چرا که جایگه شیر در نیستان است
ناصر الدین شاه در مقابل این دو بیت شعر خیلی متاثر شد بعد اجازه خواست که ناهار در خدمت ایشان صرف شود .ملا هادی پذیرفت . طبقی آوردند که در آن قدری نان جو خشک ,قدری دوغ و نمک و کنار آن دو عدد قاشق چوبین بود. دوغ ترش بود و نان جو خشک بود وشاه نتوانست غذا بخورد. به همین خاطر مقداری از آن نان خشک برداشت و میان پارچه ای به عنوان تبرک پیچید . بعد به ملا هادی عرض کرد:"هر امری دارید اطاعت می کنم .”
ملا هادی فرمود:"کاری ندارم.”
شاه گفت:"شما ملای این شهر هستید.”
ایشان فرمود:"کاری به تو ندارم.”
شاه عرض کرد:"پس دستور می دهم که از شما مالیاتی نگیرند.”
ملا هادی نپذیرفت. شاه علت را پرسید . ملا هادی سری تکان داد و فرمود:"از من که مالیات نگرفتی به همان اندازه از دیگران خواهی گرفت.”
شاه اجازه مرخصی خواست و ازمنزل ملا هادی خارج شد در حالیکه بسیار متاثر بود به صدر اعظم گفت:"من تنها این آقا را آدم دیدم.”

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(0)
4 ستاره:
 
(1)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
4.0 stars
(4.0)

موضوعات: مناسبت های روز لینک ثابت

نظر از: صدرارحامی [عضو] 
  • الزهراءالمرضیه اصفهان
4 stars

به امر رب خود لبیک گوییم ، به همراه ملائک جمله گوییم ، سلام و رحمت حق بر محمد ،” اللهم صل علی محمد و آل محمد” عید اعطای ردای سبز رسالت به اسوه ی صبر و استقامت خجسته باد.

1392/03/16 @ 23:06


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

مديريت استان يزد

مديريت استان يزد

تدبر در قران

حديث

لینکستان

  • خانه
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس