عجب خواب دلچسبی بود
جنگ تحمیلی در کنار چهره سخت و خشن خود که خستگیهای جسمی و روحی زیادی برای رزمندگان به همراه داشت ،صحنههای جالبی نیز با خود دارد.
یکی از مناطق تصرف شده به دست نیروهای اسلام در عملیات بدر، تصرف جاده خندق بود که دشمن خیلی تلاش کرد تا بتواند این منطقه را پس بگیرد. ماموریت حفاظت از این منطقه بعد از اتمام عملیات، به عهده تیپ 18 الغدیر قرار گرفت. این جاده وسط هور بود و دشمن تقریباً از سه طرف آتش می ریخت و رزمندگان جانانه دفاع می کردند این منطقه به آن صورت سنگر و سرپناهی خوبی نداشت.
سه روز بود که در این منطقه مستقر شده بودیم. خدا گواه است خواب برای هیچ کس معنا نداشت. غروب یک روز که حقیر از کمین حرکت کرده و به سمت مرکز این جاده می رفتم از آنجائیکه هوا تاریک شده بود و از خستگی توان حرکت را نداشتم به اولین سنگر، حفره روباهی که رسیدم با خودم گفتم قدری استراحت کرده و سپس به راهم ادامه می دهم.
به صورت سینه خیز به سنگر رسیدم و متوجه شدم دو نفر در آنجا خوابیده اند به زحمت خودم را بین آنها جا دادم و از خستگی متوجه نشدم چطور خوابم برد. فردا ی آن روز وقتی بیدار شدم هوا روشن بود و هر دو آنها هنوز خواب بودند به سمت راستم که نگاه کردم دیدم چهره خیلی وحشتناکی است به سمت چپ نگاه کردم با صورتی سیاه و چشم های از حدقه بیرون زده و زبان بیرون آمده روبرو شدم، وحشت زده خودم را به بیرون پرتاب کردم تازه فهمیدم که دیشب بین دو جنازه عراقی که بچه ها این سنگر را به رگبار بسته بودند خوابیده بودم و لباس هایم پر از خون شده بود ولی عجب خواب دلچسبی بود.
راوی: سرهنگ علی اکبر رحمانی
منبع: پايگاه اطلاع رساني سپاه الغدير