در رکعت اول الاغ خریدی ، در رکعت دوم طویله ساختی
روزی یکی از اولیای خدا آمد،ایستاد صف اول نماز و به آقایی اقتدا کرد.رکعت اول را که خواند،رکعت دوم را نیت فرادی کرد.نمازش را خواند و بقچه اش را باز کرد و مشغول خوردن نان و پنیر و انگور شد.نماز که تمام شد،حاجی ها و کسانی که در صف اول ایستاده بودند،گفتند:
مشتی،تو آمدی صف اول حواس ما را پرت کردی و حالا نشسته ای نان و انگور می خوری؟
پیشنماز هم چپ چپ به این شخص نگاه می کرد،آن شخص آمد در گوش پیشنماز آهسته گفت:علت اینکه من نمازم را فرادی کرده بگویم یا می گویی؟
پیشنماز گفت:بفرمایید
او در گوش پیشنماز گفت:رکعت اول داشتی الاغ می خریدی،با خود فکر می کردی که خانه مان دور است،خوب است الاغی بخرم_البته این قصه برای صد سال پیش است،آن موقع ماشین نبود،حالا که ماشین است می خواهیم ماشین بخریم_رکعت دوم داشتی طویله می ساختی،با خود می گفتی الاغ را کجا ببرم؟بعد با خود گفتی:
گوشه خانه اتاق خالی است،همان را طویله می کنم!