اهمیت نیکی به والدین :
احایث در فضیلت احسان وفرمانبردارى از پدر و مادر، و در مذمت عقوق یعنى آزردن و نافرمانى كردن پدر و مادر از حد تواتر گذشته كه به چند حدیث اشاره مى شود .
الف) رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: “نیکی و احسان به پدر و مادر از نماز و روزه و حج و عمره و جهاد افضل و ثوابش بیشتر است.”
ب) همچنین ایشان فرمودند: “نگاه محبت آمیز به چهره پدر و مادر عبادت است.”
ج) حضرت صادق “علیه السلام” فرمودند: “هر كس به پدر و مادرش نظر دشمنى كند در صورتى كه آن دو به او ستم كرده باشند خداوند نمازش را نپذیرد “چه برسد به آنكه به او ستم نكرده باشند” و باز فرمود: اگر خداوند چیزى را “در آزردن پدر و مادر” كمتر از اف مى دانست از آن نهى مى كرد و آن كمترین مراتب آزردن است و از جمله ى آزردن است كه كسى به پدر و مادر خود خیره نگاه كند.
د) در اصول كافی از حضرت باقر” علیه السلام “روایت شده که فرمودند : همانا بنده اى نسبت به پدر و مادر خویش در زمان حیاتشان نیكوكار است سپس آنها مى میرند و او بدهى آنها را نمى پردازد و براى آنها آمرزش نمى خواهد پس خدا او را عاق و نافرمان مى نویسد.
ه) حضرت باقر” علیه السلام” فرمودند : در بنى اسرائیل عابدى بود نامش جریح بود در صومعه ى عبادت مى كرد روزى مادرش نزد او آمد در حالى كه نماز مى خواند او را صدا زد جواب نداد مادر رفت مجدد آمد او را صدا زد به او توجهى نكرد پس برگشت دفعه سوم آمد او را صدا زد جواب نداد و بااو صحبت نكرد پس بازگشت در حالى كه مى گفت :از اله بنى اسرائیل مى خواهم كه ترا نصرت و یارى نفرماید، چون فردا شد زن بدكارى آمد نزد صومعه او نشست در حالى كه درد زایمان او را گرفت بود پس ادعا كرد كه این بچه از جریح است، در بنى اسرائیل خبر آن آشكار شد كه كسى كه مردم را از زنا ملامت مى كرد خود زنا كرده، سلطان امر كرد كه او را بدار زنند، مادر او نزدش آمد لطمه بصورت خود مى زد، به مادر گفت: ساكت باش جز این نیست این حال من از نفرین توست، مردم چون آن را از او شنیدند گفتند: چگونه آن براى ما ثابت مى شود و از چه راهى آن را بدانیم؟ گفت: بچه را بیاورید، آوردند او را، پس بچه را گرفت و گفت: پدرت كیست؟ بچه “به سخن آمد” گفت: فلان چوپان از بنى فلان، پس خدا آشكار ساخت دروغ كسانى را كه درباره ى جریح گفته بودند، پس جریح قسم خورد كه از مادرش جدا نشود و او را خدمت كند.
منابع :
1. جامع السعادات،ج1،ص259
2. طرائف،ج1،ص182
3. اصول کافی،ج2،ص163