27 اسفند 1391 توسط محمدی هنزئی
می روم مادر که اینک کربلا می خوانَدَم
از دیار دور یار آشنا می خوانَدَم
مهلت چون و چرایی نیست مادر، الوداع!
زان که آن جانانه بی چون و چرا می خواندم
وای من گر در طریق عشق کوتاهی کنم
خاصه وقتی یار با بانگ رسا می خواندم
بانگ «هل من ناصر» از کوی جماران می رسد
در طریق عاشقی روح خدا می خواندم
می روم آنجا که مشتاقانه با حلقوم خون
جاودانْ تاریخ ساز کربلا می خواندم
ذو الجناح رزم را گاه سحر زین می کنم
می روم آنجا که نای نینوا می خواندم
یا علی گویان سرود لاتَخَف سر می دهم
کز نجف آنک علیّ مرتضی می خواندم
هیمه ی سردم که کانون شرر می جویدم
آیه ی دردم که قانون شفا می خواندم
باطل السحر طلسمات شبان تیره ام
بامدادان آفتاب هر کجا می خواندم
من سرود سرخ ایثارم که با آهنگ غم
گور خاموش شهیدان بی صدا می خواندم