• تماس  
  • خانه 

پیامبراکرم صلوات الله علیه وآله وسلم



 



هر گاه به نماز ایستادی ، با دل به خدا رو کن تا او نیز به تو رو کند.




ایام گل یاس

18 فروردین 1392 توسط محمدی هنزئی

دیدی زده بالای دری پرچم زهرا

بی اذن مشو وارد بزم غم زهرا

ایام، تعلق به گل یاس گرفته

افراشته بنگر همه جا پرچم زهرا

بر سینه ی زخمی و شکسته پی تسکین

جز اشک محبان نبود مرهم زهرا

پیدا نکند لولو و مرجان بهشتی

هرکس نشود غرق مگر در یم زهرا

خواهی عرق شرم نریزی به قیامت

درنوکری اینجا مگذاری کم زهرا

کافی است به سنی و مسیحی چو یهودی

از چادر خاکی بخورد یک دم زهرا

ای رشته ای از چادر بی بی مددی کن

گردیم چو سلمان شما محرم زهرا

بردار زبانم ببرید و بنویسید

تو میثم تماری و من میثم زهرا

سروده محسن افشار

 1 نظر

ما بی خیال هتک حرمت مادر نمی شویم ....

15 فروردین 1392 توسط محمدی هنزئی

اگر ز قافله دوریم، خوب می دانیم

ولی به لطف تو هر سال جا نمی مانیم

و باز هم به نگاه محبتت امسال

کنار سفرۀ این فاطمیه مهمانیم

هزار فاطمیه رفته و نیامده ای

نگو که باز بدون تو روضه می خوانیم

بیا که در گذر گردباد این دنیا

در انتظار شروع بهار و بارانیم

قسم به ساحل چشمان ابری ات عمریست

به لطف بارش چشم شماست گریانیم

و گرنه مثل بیابان خشک دل هامان

فقیر روزی این سفره های بی نانیم

از این که بار غم مادر تو را دنیا

به دوش برد، ولی خم نگشت حیرانیم

به انتقام غم صورت کبود بیا

که ما کنار شما پیرو شهیدانیم

” محمد بیابانی”

 1 نظر

اسما ! برای فاطمه مرهم درست کن

15 فروردین 1392 توسط محمدی هنزئی

جایی برای کوثر و زمزم درست کن
اسما! برای فاطمه مرهم درست کن

تابوت کوچکی که بمیرم درون ِ آن
با چند تخته چوب برایم درست کن

تا داغ این شقایق زخمی نهان شود
تابوتی از لطافت شبنم درست کن

مثل شروع زندگی من و مرتضی
بی‌زرق و برق و ساده و محکم درست کن

از جنس هیزمی که در ِ خانه سوخت، نه
از چند چوب و تخته‌ی مَحرم درست کن

طوری که هیچ خون نچکد از کناره‌اش
مثل هلال لاله کمی خم درست کن

شیخ رضا جعفری

 1 نظر

کاش می شد ....

15 فروردین 1392 توسط محمدی هنزئی


کاش می شد بنویسند مرا سینه زنت

کاش می شد بنویسند به نام حسنت

کاش در اول پرونده ی دنیائیمان
بنویسند غلام پسر بی کفنت

کاش می شد که مرا دست کرامات شما
بنویسد اسیر غم و در د و محنت

غزل مرثیه ی روضه ی ما هستی تو
من همان شمع برافروخته ی انجمنت
**
راستی مادر مظلومه ی غربت زده ام
در سوالم . جرم تو چیست ؟ چرا هی زدنت ؟

از هجوم در و دیوار و دستی سنگین
درد می کرد نگفتی ….همه جای بدنت

پیرهن بافته ای بهر حسین اما حیف
گفت زینب که غارت شده آن پیرهنت
یاسر مسافر


 نظر دهید »

راستی ! فاطمیه نزدیک است ....

15 فروردین 1392 توسط محمدی هنزئی

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد

وسط کوچه ناگهان دیدم
زن همسایه بر زمین افتاد

سیب ها روی خاک غلطیدند
چادرش در میان گرد و غبار

قبلا این صحنه را…نمی دانم
در من انگار می شود تکرار

آه سردی کشید، حس کردم
کوچه آتش گرفت از این آه

و سراسیمه گریه در گریه
پسر کوچکش رسید از راه

گفت: آرام باش! چیزی نیست
به گمانم فقط کمی کمرم…

دست من را بگیر، گریه نکن
مرد گریه نمی کند پسرم

چادرش را تکاند، با سختی
یا علی گفت و از زمین پا شد

پیش چشمان بی تفاوت ما
ناله هایش فقط تماشا شد

*

صبح فردا به مادرم گفتم
گوش کن! این صدای روضه ی کیست

طرف کوچه رفتم و دیدم
در و دیوار خانه ای مشکی است

*

با خودم فکر می کنم حالا
کوچه ی ما چقدر تاریک است

گریه، مادر، دوشنبه، در، کوچه
راستی! فاطمیه نزدیک است…

حمید رضا برقعی


 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 54
  • 55
  • 56
  • ...
  • 57
  • ...
  • 58
  • 59
  • 60
  • ...
  • 61
  • ...
  • 62
  • 63
  • 64
  • ...
  • 83

مديريت استان يزد

مديريت استان يزد

تدبر در قران

حديث

لینکستان

  • خانه
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس