پیامبراکرم صلوات الله علیه وآله وسلم
هر گاه به نماز ایستادی ، با دل به خدا رو کن تا او نیز به تو رو کند.
هر گاه به نماز ایستادی ، با دل به خدا رو کن تا او نیز به تو رو کند.
در زمان شيخ مفيد (ره) مردي روستايي به نزد ايشان مي رود و مي پرسد بانويي باردار از
دنيا رفته و فرزند او در شکمش زنده است. آيا او را به همان حال دفن کنيم؟ شيخ مي گويد:
«آري او را دفن کنيد.» چون باز مي گردد سواري با شتاب پيش مي آيد و مي گويد: «شيخ مي
گويد شکم زن را بشکافيد و فرزند را بيرون بياوريد بعد او را دفن کنيد.»
پس از مدتي مطلب براي مرحوم شيخ مفيد (ره) روشن مي شود و مي فهمد اين تصحيح از
ناحيه مقدس امام زمان (ع) بوده است. به همين جهت در خانه خود مي نشيند و مي گويد:
«حال که ما در بيان احکام شرعي خطا مي کنيم همان بهتر که ديگر فتوا ندهيم.» آنگاه از
ناحيه مقدسه حضرت صاحب الامر (عج) توقيعي براي او صادر شد: «بر شما است فتوا دادن
و بر ماست که نگذاريم شما در خطا واقع شويد.» با صدور توقيع بار ديگر شيخ مفيد (ره) به
مسند فتوا مي نشيند.(1)
پی نوشتها :
(1) برکات حضرت ولی عصر (عج) ، 216
مراجع تقليد، امانت الهي:
آقاي حاج محمد علي نمازي خواه در شب فوت مرحوم آيت الله حجّت (ره) در عالم رؤيا به
محضر امام زمان (ع) مشرّف مي شود. حضرت به او مي فرمايند: «ما ده هزار طلبه داريم،
يک امانت نزد يکي از آنها داريم که امشب به يک نفر ديگر منتقل مي شود. آقاي نمازي خواه
صبح که از خواب بر مي خيزد مي شنود که از بلندگوي صحن مطهر قرآن پخش مي شود و
اعلام مي کنند آيت الله حجت (ره) به رحمت الهي رفته اند و پس از آن دوران مرجعيت آيت
الله بروجردي (ره) آغاز گرديد.»(1)
(1) شیفتگان حضرت ولی عصر (عج) ، ج1 ، ص198.
با لبخندت الفبا را یاد گرفتم و با مهربانی ات نوشتن را آغاز کردم. با نوازش دستان گرم و پرمهرت خواندن را یاد گرفتم، (الف-ب-پ… بابا آمد، آب، …)
روز اول که به مدرسه آمدم، داشتم به تو نگاه می کردم. نگاه تو مهربان بود مثل یک مادر، دستان نوازشگرت بوی مادرم را می داد که مایه آرامش من است.
ای شمع سوزانم که می سوزی تا من بمانم! دستان مهربانت را می فشارم و بر آن بوسه می زنم، وجود تو بود که من قد کشیدم و قلم را در دست گرفتم و خواندن و نوشتن را آغاز کردم. تو برایم ذوق کردی و خندیدی، تا من شاد شوم و بزرگتر شوم و من را بدرقه کردی تا راه را طی کنم و به مسیر راهم چشم دوختی و آرام زیر لب دعا گویم شدی تا راه را به درستی طی کنم و تا انتها موفق شوم، بدرقه ام کردی و دعا کردی تا خدا همیشه پشت و پناهم باشد.
گلی بی آب بودم، تو آمدی مانند ابر، برایم مثل باران مهربانی باریدی و نیز یک بار دیگر مانند آفتاب، بر من تابیدی، تا گلی همیشه خندان و با طراوت شوم و تو قد کشیدنم را تماشا کردی و لبخند زدی.
تو خورشید ی بی غروب و بارانی بی پایانی. تو سرچشمه محبتی که تمام مهربانی را به من هدیه کردی و به من آموختی آن چه را که باید می آموختم.
درس زندگی را تو به من یاد دادی، نابینا بودم و تو بینایم کردی و راه زندگی را روشن و نشان دادی.
و اینک:
چه را تقدیمت کنم که جبران محبت هایت باشد؟
گل سرخ، گل سفید، گل زرد، همه با هم دسته شدند تا تقدیمت کنم. گل سرخ ، خنده من، گل سفید قلب پاک تو و گل زرد الفبای مهربانی است، همه را با هم تقدیمت می کنم و بر دستان پرمهرت بوسه می زنم.
زهرا چنانی
زندگینامه حجر بن عدی
براستى قلم در برابر عظمت و وفاى حجر، عاجز و نا توان است. او کسى نبود که بزرگیها و فداکاریهاى او را بتوان به آسانى ترسیم کرد، مرد وفا بود، شب زنده دار و روزه دار بود او یک مسلمانان راستین بود. از دوران جوانى، دلاورى و شجاعت با سرشت او در هم آمیخته شده و خون حماسه و پیکار در رگهاى او جارى بود.
او در نوجوانى همراه برادرش “هانى بن عدى” به حضور پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله شرفیاب شد و به آئین اسلام گروید. او از دوران حیات پیامبر چیزى درک نکرد و پس از زمان اندکى که از مسلمانانى او مى گذشت پیامبر از دنیا رفت و در جنگهاى زمان آن حضرت نیز اسم او به چشم نمى خورد.
او در عین رزم جوئى، مرد تقوى و نیایش و معنویت بود و به همین سبب او را حجر الخیر مى نامیدند، در برابر حجر شر که از یاران معاویه بود. او نسبت به مادرش همواره نیکى مى کرد و نماز و روزه فراوان انجام مى داد. او هرگز بى وضو نمى ماند و هر وقت وضو مى گرفت، نماز مى خواند. دعاى او در پیشگاه، پروردگار به هدف اجابت مى رسید.
حجر مرد هدف و عقیده بود، او به مردان حق و فضیلت عشق مى ورزید، او هنگام مرگ “ابوذر” در ربذه همراه اشتر بر بالینى او حاضر شد، آرى مردان خدا از همرزمان خود چنین یاد مى کنند! حجر شیفته حق و عدالت و تشنه فضیلت و مردانگى و پیرو راستین اسلام بود و همه این ها را در وجود على مى دید.
حجر در زمان علی
و در میان یاران حضرت على (علیه السلام) نمونه بود. او در مدت خلافت امیر مؤمنان (علیه السلام) در هر سه جنگ صفین، نهروان و جمل در رکاب آنحضرت شمشیر مى زد او پیش از شروع جنگ صفین، روزى پشتیبانى خود را از امیر مؤمنان (علیه السلام) چنین اعلام کرد “ما زاده جنگ و فرزندان شمشیریم مى دانیم جنگ را از کجا باید شروع کرد و چگونه از آن بهره بردارى نمود، ما با جنگ بزرگ شده و آن را آزموده زود شناخیتم ما داراى یاران نیک، خویشاوندان و عشیره فراوان، رأى آزموده و نیروى پسندیده اى هستیم اینک اختیار ما در دست توست، اگر به شرق یا غرب جهان بروى، در رکاب تو هستیم و هر چه دستور بدهى اطاعت مى کنیم.
صفحات: 1· 2
فقر اینه که صبح ساعت پنج،بیدار شی بری جلو آینه که آماده شی بری بیرون ولی هنوز نماز تو نخونده باشی ! فقر اینه که ۶ بار مکه رفته باشی و هنوز یك بار تفسیر قرآن رو نخونده باشی! فقر اینه که هر سال عاشورا به در و همسایه نذری بدی اما ندونی امام حسین چرا شهید شد ! فقر اینه كه بگی اسلام بد و از مد افتاده و قدیمیه و باد بندازی تو گلوت و بگی ما عوضش مولوی داریم اما ندونی مولوی گفته من فقط قرآن رو منظوم كردم چه برسه به اینكه بدونی چرا ! فقر اینه كه فرق خرافه ها و كینه ها رو از دین ندونی! فقر اینه كه از اسلام متنفر باشی وقتی فقط اسمش رو شنیدی و حتی معنی اسمش رو هم نمیدونی ! فقر اینه كه هر حكم و عقیده ای رو نسبت به میزان لذتش بسنجی و اگر حال نمی داد یا سخت بود،به اسم تمدن آزادی لگدمالش كنی فقر اینه که تو اوج تمدن و فرهنگ و دین باشی ولی جایگاه تو ندونی و حسرت یه شب پاریس و لاس وگاس رو داشته باشی ! فقر اینه که با محجبه ها بی احترام باشی ولی با یه خانم سانتی مانتال خیلی مودبانه برخورد کنی ! فقر اینه که شیعه ی امام علی باشی و مردم بی گناه رو برای شیطان قربانی بگیرن،ولی تو از این غصه نمیری ! فقر اینه که مسلمونا رو به گناه عشق به پیامبر آخرالزمان وعده داده شده تو همه ی کتاب های مقدس بسوزونن،وتو نگران گرونی مرغ و برنج و نرخ سکه تو بازار باشی ! فقر اینه که شاه بیت خلقت منتظر آدم شدنمون باشه و ما خودمون رو منتظر ظهورش بدونیم و مرتب بگیم اللهم"خودت” عجل لولیک الفرج،بعدش شمار گناهامون هر روز دل نازنین شو برنجونه! فقر یعنی وقتی تو گوشیه من فیلم و شعر مذهبی میبینی بگی برو بابا توام با این فیلمات امله عقب افتاده.
فقر اينه سالها تو حوزه باشي و با قال الصادق و قال الباقر نفس بكشي ، نام مبارك زهراي اطهر رو هرروز بالاي سر در حوزه ببيني و هر روز بشنوي سرباز امام زماني و …… و بعدش سال آخرت كه شد بگي راستي حوزه چي بما داد نه كار گيرمون اومد نه جايي مارو ميخوان و الي آخر …