پیامبراکرم صلوات الله علیه وآله وسلم
هر گاه به نماز ایستادی ، با دل به خدا رو کن تا او نیز به تو رو کند.
هر گاه به نماز ایستادی ، با دل به خدا رو کن تا او نیز به تو رو کند.
پیامبری ات مبارک!
وقتی نوای ملکوتی وحی، در فضای روحانی حرا شکفت،
جبرئیل گفت:
بخوان!
«نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد»
تو به پیامبری مبعوث شدی؛ با کوله باری از رسالت.
آمدی تا با تبلور حضورت، سرزمین خکشیده حجاز را نفسی
دوباره ببخشی.
آمدی تا خار جهل و جهالت را برکنی.
آمدی تا بساط ظلم را برهم زنی.
نامت محمد؛ لقبت امین.
فرستاده آخرین خدا بر زمین.
«تبارک الله احسن الخالقین».
پیامبری ات مبارک
که روح انسانیت را در باغ جان ها شکوفا کردی.
پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هما نند خودكودكان باآنان بازي مي كرد، ميوه هاي تازه وچيزهاي ديگري براي شان هديه مي داد .
شركت دربازي كودكان نوعي احترام به شخصيت واهتمام به شغل آنها ست . پيا مبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همواره با فرزندان خو يش وحتي گا هي با كودكان اصحاب بازي مي كرد ، چون بازي از نياز هاي طبيعي كودك مي با شد وبدون آ ن كودك رشد سا لم نخواهد داشت.كودكي كه به بازي علاقه نداشته باشد اصولا بيمار محسوب ميشود. همه ي انسانها اعم از بزرگ وكوچك ، حتي انبيا واولياي الهي در دوران كودكي تما يل به بازي داشته اند وكما بيش به بازي مي پرداختند واين حاكي از آن ا ست كه بازي ازنيازهاي طبيعي انسان است ؛ گرچه اين امربر همگان روشن است.اما مهم اين است كه والد ين وسر پرستان كودك باوجودآ گاهي به اين نياز ، ممكن است توجه كافي براي رفع اين نياز طبيعي نشان ندهند وازبر آوردن اين امر مهم غافل بمانند.
پيشوان د ين به اين نياز طبيعي كودكان توجه كافي داشته اند .
آنها علاوه بر اينكه كودكان رادربازي دوران كودكي آزاد مي گذاشتند ، خود نيز دربازي آنها شركت نموده ازاين طريق هم بازي آنهارا رونق مي بخشيد ند وهم به شغل و كار كودكان كه درواقع احترام به شخصيت آنها ا ست اهميت مي دادند.
توجه پيا مبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به بازي كودكان تنها اختصاص به امام حسن وامام حسين (علیه السلام) نداشت، بلكه با همه ي كودكان يكسان بود.
پيا مبر (صلی الله علیه و آله و سلم) براي اقامه نماز عازم مسجد بود ، درراه مسجد باكودكاني بر خورد كه به بازي مشغول بودند. كودكان همين كه پيا مبر (صلی الله علیه و آله و سلم) راد يد ند به سو ي او دويدند وبرگرد آن حضرت حلقه زدند وهريك مي گفت:” كن جملي” ؛ شتر ما باش (تا بر دوش تو سوار شويم).كودكان كه رفتار پيا مبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را با امام حسن وامام حسين (علیه السلام) اين گونه ديده بودند ، انتظار داشتند كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها پا سخ مثبت دهد. حضرت هم انتظار آنها را برآورده سا خت. مردم براي اقامه نماز در مسجد ، منتظر آن حضرت بودند ، بلال را بسراغ آنحضرت فرستادند. همين كه بلال درراه با اين جريان مواجه شد ، عرض كرد: يا رسول الله مردم منتظرند .
حضرت فرمود : برا ي من تنگ شدن وقت نما زبهتر از تنگ شدن دل اين كودكان ا ست.
سپس فرمود: برو بخا نه ام اگرچيزي هست براي كودكان بياور، بلا ل رفت تمام آن خانه را جستجو كرد تعداد ی گردو (جوز) يافت آنهارا نزدحضرت آورد، پيا مبر(صلی الله علیه و آله و سلم) گردوهارا دردست گرفت وخطاب به كودكان فرمود:
” ا تبيعون جملكم بهذه الجوزات ؟"، آ يا شتر خودرا به اين جوز ها مي فروشيد ؟ كودكان به اين معامله رضا يت دادند وبا خوشحا لي پيا مبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را رها كردند. پيا مبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را هي مسجد شد وفرمود: خدا رحمت كند برا درم يوسف را كه اورا به چند درهم فروختند ومرا به چند جوز.!
آیة اللّه سید محمد کاظم طباطبایی، فرزند مرحوم سید عبدالعظیم یزدی، یکی از فقهای بزرگ و نامدار قرن چهاردهم است که از نظر جامعیت در مسائل فرعی فقهی، کم نظیر بود.
او عالمی متبحر و فقیهی مدقق است که جامع کمالات علمی و عملی بود و در فقه جعفری یکی از مفاخر و از فقهای نامدار و برجسته عصر اخیر است.
او بـه سـال ۱۲۴۷ هـجری در یکی از قرا یزد به نام کسنویه پا به عرصه وجود نهاد و تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود شروع نمود، سپس به اصفهان رفت و مدتی نزد آیة اللّه شیخ محمد باقر، و در مـحـضـر صاحب روضات الجنات و برخی از اکابر دیگر تلمذ نمود تا به مرحله عالیه اجتهاد و استنباط احکام شرعی نائل آمد و اجتهاد او مورد تایید اساتیدش قرار گرفت؛ سپس به نجف اشرف رهـسـپار گردید و تمام اوقات خود را صرف تحصیل و تکمیل علوم و اندوخته های علمی خود نمود و به حوزه درس مرحوم میرزا محمد حسن شیرازی پیوست. پس از درگذشت او درسال ۱۳۱۲ ه ق، خود به تدریس و تشکیل حوزه درسی پرداخت.
استادان :
ملا محمد ابراهیم اردکانی
زین الدین عقدائی
آخوند ملا هادی
شیخ باقر نجفی
سید محمد باقر موسوی
میرزا محمد هاشم چهارسوقی
شیخ محمد جعفر آبادی
میرزای شیرازی
شیخ راضی
شیخ مهدی جعفری
شیخ مهدی آل کاشف الغطاء
و….
صفحات: 1· 2
يكى از شخصيتهاى نقش آفرين صدر اسلام، حضرت ابوطالب پدر حضرت على بن ابیطالب (ع) است. نام ابوطالب، «عمران» است و بعضى او را «عبدمناف» ناميده اند. چون فرزند بزرگش «طالب» بود، او را ابوطالب خواندند. وى 35 سال قبل از تولد پيامبر اسلام (ص) در مكه معظمه در خانواده اى برجسته و خداشناس ديده به جهان گشود. او با عبدالله پدر پيامبر (ص) برادر بود. پدرش «عبدالمطلب» جد پيامبر اسلام است كه همه قبايل عرب وى را به عظمت و بزرگوارى مىشناختند و از او به عنوان مردى با كفايت و مبلغ آيين توحيد ابراهيم ياد مىكردند. عبدالمطلب، چنان مورد توجه دنياى آن روز بود كه او را با لقب «سيد البطحاء» آقاى سرزمين مكه و حومه آن و «ساقى الحجيج» آب دهنده حاجيان خانه خدا و «ابوالساده» پدر بزرگواريها و «حافر الزمزم» ايجاد كننده چاه زمزم مىخواندند. عبدالمطلب در حفظ و حراست وجود مبارك حضرت محمد (ص) بسيار كوشا بود.
ابوطالب از چنين پدرى به دنيا آمد و در خانه چنين شخصيت بزرگ و الهى پرورش يافت. ابوطالب چهار پسر و دو دختر داشت. پسران او ده سال با يكديگر فاصله سنى داشتند. طالب پسر بزرگ اوست كه از او نسلى باقى نمانده است. دومين فرزند او عقيل و سومين آنها جعفر معروف به جعفر طيار و چهارمين و آخرين فرزند پسرى وى حضرت على (ع) است. دو دخترش يكى فاخته نام داشت كه او را «امهانى» مىخواندند و دختر ديگرش «ريطه» يا «اسماء» است. فرزندان ابوطالب همه از فاطمه بنت اسداند.
ابوطالب در خانوادهاى خداپرست و موحد و در سايه پدرى همچون عبدالمطلب كه از كمالات روحى و امتيازات معنوى برخوردار بود، پرورش يافت. و همانند پدرش در مسير آيين حنيف ابراهيمى قدم برمىداشت و منصب سقايت و آبرسانى به زايران خانه خدا و پاسدارى از جان حضرت محمد (ص) را به نيكويى بر عهده گرفت. وی نه تنها تحت تأثير شرك و بت پرستى مردم مكه قرار نگرفت، بلكه در مقابل شيوه هاى جاهليت ايستادگى كرد و خود را از هر گونه فساد و آلودگى، برحذر داشت. او نخستين كسى است كه «سوگند خوردن اولياى مقتول براى اثبات قتل» را در امر قضا، سنت قرار داد و بعدها اسلام نيز آن رابا نام «قسامه» تثبيت كرد.
حضرت ابوطالب بن عبدالمطلب مانند بیشتر رؤسای قریش مردی تاجر بود و سرپرستی پیامبر اسلام (ص) را از هشت سالگی پس از درگذشت پدرش، عبدالمطلب، بر عهده گرفت. در سفری که حضرت محمد (ص) را برای تجارت با خود به شام برده بود، بشارت پیامبری آن حضرت را از راهبی به نام بُحیرا شنید و در حراست از پیامبر تلاش بیشتری از خود نشان داد. وى در هنگامى كه پدر عاليقدر اسلام، حضرت محمد مصطفی (ص) از همه سو هدف تيرهاى زهرآگين مشركان مكه بود، مردانه از آن حضرت حمايت كرد و بدين وسيله در گسترش اسلام و تقويت مسلمانان نقش مهمى ايفا نمود. پس از بعثت نیز، ابوطالب، یاور و پشتیبان همیشگی پیامبر بود و در حمایت از ایشان دریغ نمی کرد.
در سال دهم بعثت، ابوطالب در حالی که با دیگر مسلمانان در شعب ابوطالب در محاصره ی مشرکان مکه بودند، درگذشت. وی در حالى دنيا را وداع گفت كه قلبش لبريز از ايمان به خدا و عشق به محمد (ص) بود. بدنش را در مكه معظمه در مقبره حجون معروف به «قبرستان ابوطالب» دفن كردند. با مرگ او خيمه اى از حزن و اندوه بر پيامبر اسلام و مسلمانان آن روز كه كمتر از پنجاه نفر بودند، سايه افكند زيرا آنان بهترين حامى، مدافع و فداكار در راه اسلام را از دست دادند.
در همان سال حضرت خدیجه (س) همسر باوفای پیامبر نیز وفات کرد و رسول خدا (ص) بر اثر شدت غم و اندوه، آن سال را «عام الحزن» یعنی سال حزن و اندوه نامیدند.