بیاموزیم
11 خرداد 1391 توسط محمدی هنزئی
حسابی آشفته .و پریشان بود. به هر زحمتی که شده خودش را به امام علی (علیه السلام)رساند وغمگین گفت:احساس می کنم تا ساعتی دیگر می میرم .امام گفت :ترسی ندارد که همه می میریم.آرام شد .همه ترس و اضطراب از وجودش رخت بربست. داشت می رفت که پرسید:در این یک ساعت چه کنم؟امام فرمود: به دنبال علم باش.!