27 اسفند 1391 توسط محمدی هنزئی
می روم مادر که اینک کربلا می خوانَدَم
از دیار دور یار آشنا می خوانَدَم
مهلت چون و چرایی نیست مادر، الوداع!
زان که آن جانانه بی چون و چرا می خواندم
وای من گر در طریق عشق کوتاهی کنم
خاصه وقتی یار با بانگ رسا می خواندم
بانگ «هل من ناصر» از کوی جماران… بیشتر »